موانع شکل گیری امنیت دسته جمعی درخلیج فارس (2)
تلاش های گذشته برای ساختن یک نظام امنیتی در خلیج فارس
از آن موقع زمانی که تمایل و علاقه غرب برای نفت خلیج فارس را از آبراهی در حاشیه امنیتی جهان به منطقه ای کلیدی در سیاست بین المللی تبدیل کرد در اوایل قرن بیستم به این طرف قدرت های خارجی همواره در سیستم امنیتی منطقه نقش ایفا کرده اند . در چندین دهه گذشته انگلستان چتر امنیتی خود را بر فراز منطقه گشوده بود . با ایجاد ترکیبی از رژیم های دست نشانده استقرار قوای نظامی در پایگاه هایی که انتخاب کرده بودند ، استقرار افسران عالی رتبه در جاهای کلیدی و حضور نیروهای دریایی در آب های منطقه ، انگلستان به شکل دهی حکومت های دوست می پرداخت و رقابت بین آنها را در حدود تعیین شده نظارت می کرد اما با توجه به اتفاقاتی که در منطقه مانند انقلاب عراق در 1985 ، کودتای پیاپی و ملی گرایی عربی اتفاق افتاده بود ، انگلستان از بحران های عمده پیشگیری کرده بود . علی رغم همه اینها ، با ظهور ملی گرایی عربی و تحت تاثیر رکود اقتصادی ، انگلستان ناچار شد این حوزه اقتدار امنیتی خود را واگذار کند که ابتدا این اتفاق در عمان رخ داد و سپس با عقب نشینی کامل انگلیس از منطقه در سال 1971 کامل شد . در مرحله بعد یعنی با خروج نیروهای انگلیسی ، ایالات متحده آمریکا نقش مدیریت امنیتی خلیج فارس را بر عهده گرفت . از همان ابتدا ایالات متحده سعی کرد از یک حضور پر هزینه و تحریک کننده در خلیج فاری اجتناب ورزد و در عوض متکی باشد بر ژاندارم منطقه ای برای حفظ سیستم امنیتی و در صورت ناتوانی آنها اعزام نیرو به منطقه در سال های دهه 1970 آمریکا دو ستون ایران و عربستان برای تضمین ثبات و کنترل تهدیدات علیه وضع موجود استفاده می کرد ایران هم در دهه 1970 نقش موثر در کمک و سرکوب شورشیان ظفار در عمان و در حاشیه نگاه داشتن رژیم بعثی عراق که از جانب شوروی حمایت می شد ایفا کرد اما اتکای ایالات متحده به روابط خاص با ایران و عربستان باعث گردید که آمریکا سرمایه هایش بیشتر بر روی رژیمهایی متمرکز شود که از لحاظ مشروعیت به شدت مشکل داشتند اما آمریکا از حکام خودکامه ایران و عربستان به دلیل نیازهای استراتژیک و از ترس آلترناتیو های تندروی دیگر حمایت می کرد . این سیاست برای آمریکا عواقب ناگواری را در ایران داشت . چرا که مشخص شده بود که سرمایه گذاری آمریکا بر روی حکومت هایی که مشروعیت داخلی ندارند و قدرت های آنها در معرض تغییر هستند مترادف بود با خودزنی آمریکا در منطقه . (7)
فروپاشی حکومت خودکامه در ایران و از بین رفتن ژاندارم منطقه باعث گردید که تمام معادلات سیاسی ، اقتصادی امنیتی آمریکا در منطقه به هم بریزد و گسترش و صدور تفکر انقلابی از طرف جمهوری اسلامی ایران باعث گردیده بود که آمریکا در منطقه به دنبال ایجاد موازنه قوا در برابر ایران باشد از این رو بود که به عراق و شورای همکاری خلیج فارس روی آوردند . اما به دلیل ضعف نظامی شورای همکاری خلیج فارس و فقدان یک ستون قدرتمند و قابل اعتماد به جای ایران در منطقه ، آمریکا کم کم حضوری مستقیم در منطقه پیدا کرد .
. و تشکیل نیروهای واکنش سریع و سرمایه گذاری در پایگاه های نظامی منطقه این روند را برجسته تر نمود و همگی را بر علیه ایران انقلابی که بر ضد منافع امپریالیسم در منطقه شکل گرفته بود ، ترسیم نمودند اما به نتیجه نرسیدن حکومت عراق بر علیه جمهوری اسلامی ایران در جنگ باعث گردید که به نوعی آمریکا به عراق اتکایی نداشته باشد و با توجه به حمله عراق به کویت در سال 1990 ، ایالات متحده تصمیم به مهار دوجانبه علیه عراق و ایران در منطقه گرفت و سیاست های همانند تجمع گسترده قوای آمریکا در منطقه ، اتخاذ مواضع نظامی و ایجاد مانورهای مشترک را در جهت حضوری مستقیم در منطقه دنبال نمودند . (8 این حضور هم همراه بود با فروش میزان قابل قبولی از تسلیحات نظامی به کشورهای منطقه خلیج فارس ، از آن به بعد نیاز به اعزام نیرو و ارسال جنگ افزار در سطح گسترده به منطقه خلیج فارس که به واسطه استفاده از استراتژی هایی نا متوازن از سوی جمهوری اسلامی ایران و عراق لزوم آن تشدید می شد . بخش عمده ای از مجموع عملیات ، ساختار نیرو و هزینه های سرمایه گذاری نظامی آمریکا را به خود اختصاص داد .
بر این اساس شاهد این هستیم که یک امنیت دسته جمعی میان کشورهای منطقه که بدون اینکه هیچ نوع تاثیراتی از قدرت های فرامنطقه ای در آن دیده نشود ، شکل نگرفته است . اما در حالیکه وارد قرن بیست و یکم شده ایم آمریکا به ادامه حفظ ثبات خویش در خلیج فارس پرداخته و این کار را از طریق حضور نظامی به انجام می رساند و این حضور به معنی آن است که در صورتی که توازن قوا در منطقه تغییر کند از آن در جهت منافع آمریکا استفاده نماید . و پس از حادثه 11 سپتامبر 2001 از طریق اجرای حکومت های دمکراتیک ، جلوگیری از گسترش تسلیحات کشتار جمعی ، و انتقال سریع و آزاد نفت و ایجاد مانع در شکل گیری اتحاد و همگرایی در منطقه در پی تامین منافع خود عمل می کنند .
عوامل تاثیرگذار بر عدم شکل گیری امنیت دسته جمعی در منطقه خلیج فارس :
خلیج فارس به لحاظ موقعیت جغرافیایی و استراتژیکی و اکونومیکی از حساس ترین و با اهمیت ترین مناطق جهان به شمار می رود . این اهمیت تا حدود زیادی ریشه در کشف نفت و آغاز دوران جدیدی از رقابت ابرقدرت ها دارد . چرا که این منطقه دارای قریب به 75 درصد از ذخایر نفتی دنیای غیر کمونیست و 65 درصد مجموع ذخایر نفت جهان و 33 درصد کل تولید جاری نفت می باشد . و کشورهای منطقه بیش از نیمی از احتیاجات نفتی غرب و تمام احتیاجات ژاپن را تامین می کند . شاید هم اگر در این منطقه یک اتحاد و امنیت دسته جمعی کامل و به دور از هر نوع نفوذ و دخالت قدرت های فرامنطقه ای شکل نمی گیرد به دلیل وجود همین اهمیت ها است که می تواند برای غرب و حامیان آنها مشکلات و بحران های داخلی و خارجی ایجاد نماید.
اینکه چرا چنین امنیت دسته جمعی که تمام کشورهای حاشیه خلیج فارس عضو آن باشند و نیز از اقدامات نیابتی برای قدرت های فرامنطقه ای به دور باشد ،درمنطقه شکل نمی گیرد خود به عوامل درون منطقه ای و برون منطقه ای بستگی دارد . برای بررسی این عوامل آنها را در چارچوب سطوح مختلف از قبیل سطح ملی ، سطح منطقه ای و سطح بین المللی مورد بررسی قرار می دهیم چرا که دلایل عدم اتحاد میان کشورهای منطقه خلیج فارس به عوامل و شرایط خاصی بر می گردد که متاثر از شرایط و چگونگی مسائل سیاسی ، اجتماعی و اقتصاد داخلی آنهاست ( سطح ملی ) و نیز موقعیت نظام های سیاسی در منطقه و نیز چالش هاو نقاط افتراق موجود میان آنها و نیز تاثیر گذاری قدرتهای نزدیک به منطقه می تواند باشد ( سطح منطقه ای ) . و از طرف دیگر تاثیرات جامعه بین المللی بر تصمیم گیری های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آنها هم می تواند مثمر ثمر باشد (سطح بین المللی).
سطح ملی :
کشورهای عرب حوزه خلیج فارس علیرغم درآمدهای نفتی با مسائل و بحرانهای مختلفی از قبیل هویت توسعه ، کشورسازی دست به گریبان هستند . این بحران ها خود تا درجه زیادی به مسائل دیگری مانند تغییر و دگرگونی و شکاف در لایه ها و قشرهای جامعه عربی در سطح کشوری ، قومی و جوانب مختلف سیاسی و اقتصادی این جوامع باز می گردد و به دلیل مشابهت های آنها با یکدیگر نظیر شرایط کم و بیش مشابه جغرافیایی ، تشابه در ساختار اجتماعی مانند قبیله ، مذهب و فرهنگ یکسان ، زیربنای اقتصادی و حتی نوع حکومت و دولت باعث می شوند که در یک طبقه بندی مورد بررسی قرار گیرند .
بنابراین بحران ها و شکاف ها در لایه های مختلف جوامع عربی از یک طرف و نیز عدم تمایل و همکاری در میان سیاستمداران این حکومت ها برای ترویج فکر فراملی در راستای توسعه منطقه ای از طرف دیگر باعث شده است که در منطقه خلیج فارس یک اتحاد و امنیت دسته جمعی مشترک که منافع تمام کشورهای حاشیه خلیج فارس را تامین کند شکل نگیرد . در این راستا با توجه به این فرض که کشور جمهوری اسلامی ایران در تمام زمینه ها به نوعی یک گام جلوتر از کشورهای منطقه می باشد و از شرایط خاصی برای ورود به امنیت دسته جمعی در منطقه برخوردار می باشد ؛ بیشتر به بررسی شرایط کشورهای عربی منطقه خواهیم پرداخت و در بعضی زمینه ها به جمهوری اسلامی ایران هم اشاره خواهد شد . بر این اساس عوامل مختلفی را که در سوق دادن کشورهای عرب منطقه به نوعی واگرایی موثر می باشند ، عبارتند از :
ساختار سیاسی : درکشورهای منطقه خلیج فارس به جز نظام جمهوری اسلامی ایران در کل دو نوع نظام سیاسی وجود داشته است ، یکی حکومت دیکتاتوری که در کشور عراق وجود داشت و امروزه دوره گذار را طی می کند و دیگری حکومت های سلطنتی که در یکی پادشاه حکمران است و در دیگران امیر و شیخ هایی حکومت می کنند . بنابراین در این نظام ها تصمیم گیری توسط پادشاه و نفر اول حکومت صورت می گیرد و در همه این کشورها ساختار نظام تصمیم گیری فردی بوده و کسی خارج از خاندان حاکم در سیستم تصمیم گیری این کشورها اختیار تام ندارد . (9)
در کشورهای عرب حوزه خلیج فارس خانواده های قبیله ای مشخصی ، انحصار قدرت سیاسی را دارند . آل سعود در عربستان، آل صباح در کویت ، آل خلیفه در بحرین ، آل ثانی در قطر ،آل نهیان در ابوظبی و آل بوسعید در عمان قدرت حاکمه در منطقه هستند . بر این اساس مشخص است که نخبگان سنتی این کشورها که دارای مشروعیت مبتنی بر سنت هستند در راس حکومت قرار دارند برخی از ویژگیهای چنین نظام سیاسی عبارتند از : سلطه مطلقه ، موثر نبودن افراد در سرنوشت کشور ، نفوذ بیگانگان در ساختارهای نظام ، در واقع کانون سلطه و اقتدار در ساختار سیاسی این کشورها پادشاه یا امیر است . بر این اساس نظام های مذکور سنتی و محافظه کار بوده و مشروعیت نظام به حقوق الهی سلطنت و ریشه های مذهبی و قبیله ای باز می گردد . در این ساختار سیاسی انتخابات و مشارکت سیاسی بسیار محدود است و یا اصولاً معنایی ندارد . (10 این به آن علت است که از سویی در این کشورها مردم سالاری که حکومت ها تحقق و گسترش آن را رسالت خویش قرار دهند ، وجود ندارد و از طرف دیگر پایه نظام سیاسی در این کشورها بر اجبار مبتنی است نه رضایت شهروندان . (11) مسئله دیگر مشکل جانشینی و حکمرانی است که از مشکلات اساسی حکومت های موروثی می باشد . در واقع بحران جانشینی یکی از جدیدترین تهدیدهایی است که ثبات رژیم های سیاسی در جهان عرب را به مخاطره می اندازد . (12) بدین ترتیب به دلیل ناهمگون بودن ساختار سیاسی فاصله بسیاری در فرایند همگرایی این کشورها وجود دارد . ضمن اینکه مشروعیت سنتی حاکم بر منطقه اخیراً توسط نخبگان سیاسی دچار چالش گردیده و انتقاد از سیاستهای آنها آغاز شده است . در این مورد تقاضاهایی مانند انتخابات آزاد ، توجه به حقوق شهروندان و انتقاد از برخی نهادها مانند قوه قضاییه مطرح است.
ساختار اجتماعی : از نظر وضعیت اجتماعی کشورهای مورد بررسی در منطقه خلیج فارس در اغلب موارد تقریباً مشابه هستند ، غیربومی بودن نیروی کار ، نامتجانس بودن مردم ، شکاف میان طبقات اجتماعی و ایفای نقش اصلی توسط تنها طبقات بالا و اشراف در زمینه های مختلف از ضعفهای این کشورهاست . همین طور عدم برابری مردان و زنان ، فقدان موقعیت اجتماعی و سیاسی برای زنان در اغلب این کشورها ، شکاف مذهبی ، توسعه نیافتگی و وجود بحران هایی مانند بحران هویت ، بحران مشارکت و توزیع وضعیت اجتماعی آنها را شبیه به هم می سازد ، به این معنی که حضور قابل توجه اتباع خارجی در بعضی از این کشورها مانع از تشکیل یک سیستم اجتماعی یا هویت یکسان در این کشورها شده است . (13 )
مهمترین علت در نامتجانس بودن مردم این کشورها آن است که اکثر کشورهای منطقه در قبل موجودیت سیاسی نداشته و غرب آنها را ایجاد کرده است . به همین دلیل امیرنشین های عرب از اقوام و ملیت های گوناگون و نیز مذاهب و اعتقادهای متفاوت ترکیب شده اند که اکثریت جمعیت آن را مهاجرین تشکیل می دهند به عبارتی به صورت تقریبی بیش از 60 درصد از کل جمعیت کشورها را غیربومی تشکیل می دهند که سهم ایرانی ها ، پاکستانی ها ، هندی ها و جنوب شرق آسیاییها و غربی ها در این کشورها سبب شده است تا مردم آن به دسته سنتی و متجدد تقسیم شوند و این مسئله در وضعیت اجتماعی این کشورها پدیده مدرنیسم را پدید آورده است .
بر این مبنا می توان گفت که در این مرحله این کشورها مسئله گذار از نظم سنتی به نظم اجتماعی جدید را تجربه می کنند . لازم به ذکر است که رابطه بین سنت و مدرنیسم در کشورهای مورد بحث حائز اهمیت است ، زیرا در کشورهای عرب حوزه خلیج فارس ، قبیله بارزترین نوع نهاد اجتماعی محسوب می شود و تشکیلات اجتماعی این کشورها تحت الشعاع این نهاد سنتی قرار دارد که ساختار اجتماعی این کشورها را تشکیل می دهد . برخی از ویژگی های این فرهنگ اجتماعی عبارتند از : فرهنگ مخاصمه ، علاقه به نزدیکان و منسوبان و واگذاری پست های کلیدی و مشاغل مهم به افراد خاندان . (14)
تنوع نظام ارزشی و تاثیرگذار در این کشورها هم بر روابط میان این کشورها تاثیرات زیادی داشته است ، به عنوان مثال در عربستان سعودی انجمنی بر رعایت دقیق قوانین اسلام از نوع وهابیتی نظارت می کند و بر کارها و روابط حکومت هم نظارت دارد . در چارچوب مسائل اجتماعی و در بعد فرهنگ ، زبان نیز می تواند عامل مهمی در روابط این کشورها باشد . اتباع تعدادی از کشورهای منطقه در کشورهای همسایه اقامت دارند و همین امر نقش مهمی را در روابط کشورها ایفا می کند . از طرف دیگر دین اکثر مردم این کشورها اسلام است که اگر مورد توجه قرار گیرد می تواند باعث ایجاد روابط حسنه و همکاری متقابل میان آنها گردد . اما واقعیت آن است که با توجه به مسئله عدم تجانس در جمعیت کشورها ، تجددگرایی ، عدم مشروعیت قانونی حکام این کشورها ، فقدان سیستم سیاسی باز و عدم وجود آزادی های اساسی از قبیل برابری زن و مرد ، فقدان حاکمیت قانون و آزادی مطبوعات و احزاب و برداشت های مختلف و متناقص فرهنگی ، عدم مشارکت مردم با توجه به ساخت اجتماعی اکثر این کشورها با بحران های مشروعیت ، مشارکت ، نفوذ و توزیع مواجه هستند که به عنوان مهمترین عامل در واگرایی میان کشورهای منطقه خلیج فارس به شمار می رود . زیرا این مسائل در چارچوب تهدید برای این کشورها مطرح می باشد. بنابراین تمام توجه این کشورها به مسائل داخلی معطوف خواهد بود. (15)
وضعیت اقتصادی : همانطور که می دانیم درآمد همه کشورهای منطقه بر پایه نفت و گاز بوده و به شدت به درآمدهای نفتی وابسته هستند و نفت است که روابط این کشورها را با جهان خارج طرح و جهت دهی می نماید قدر مسلم این است که از این کشورها انتظار می رود که چون آنها در زمینه اقتصادی زمینه ها و اهداف مشترکی دارند ، می توانند با هماهنگ نمودن سیاستهای خود و با نشان دادن اراده سیاسی جهت همکاری در این زمینه علاوه بر اینکه رفاه اقتصادی و ترتیبات امنیتی در عرصه اقتصادی را در صحنه داخلی ایجاد می کنند ، در روابط خارجی خود نیز در چارچوب سیاستها و اتحاد های اقتصادی رفاه منطقه ای و ترتیبات امنیت منطقه را به وجود آورند
از طرف دیگر وابستگی نظامهای اقتصادی و سیاسی اکثر کشورهای منطقه به قدرت های خارجی آنها را در قبال تحولات اقتصادی ، سیاسی و نظامی و جهانی و منطقه ای آسیب پذیر کرده است . در این حال عربستان با توجه به وضعیت اقتصادی و مالی بسیار خوب خود را به عنوان حامی همه این کشورها در زمینه های اقتصادی ، نظامی و سیاسی مطرح و تحمیل می کند . کشورهای منطقه برای ایجاد روابط اقتصادی می بایست که با جمهوری اسلامی ایران وارد مذاکره شده و تنشها را میان یکدیگر کم کنند و نیز در راستای توسعه منطقه ای گام بردارند . اما با توجه به اهمیت ژئواکونومیکی نفت منطقه برای تکنولوژی غرب ، آنها از هر اقدامی برای ترویج عدم همگرایی در میان کشورهای منطقه فروگذاری نمی کنند و باعث شده است تا نفتی که می تواند به عنوان مهمترین عامل توسعه منطقه ای و همکاری متقابل در منطقه مورد استفاده قرار گیرد به عنوان اصلی ترین عامل تضاد در منطقه جلوه نماید . (قسمت دوم)